فرمانده مقتدر ایرانی سامرا را از شر تروریستها حفظ کرد یک فرمانده عراقی به آسوشیتدپرس گفت اگر مشورتهای نظامی ایران و سرلشکر سلیمانی نبود ما سامرا را در مقابل تروریستهای داعش از دست میدادیم. آسوشیتدپرس در گزارشی نوشت فرماندهان شبه نظامی و مسئولان دولتی عراق میگویند یک فرمانده مقتدر ایرانی به عنوان تاکتیسین اصلی همراه با مشاوران خود، نبرد علیه تروریستها را هدایت میکند. حضور سرلشکر سلیمانی حیرتآور است.
دروغ چرا؟ بعضی ها جوان که بودند یواشکی یک کارهایی می کردند! یواشکی ساکشان را می بستند و بدون این که پدر و مادر بفهمند با خودشان بیرون می بردند و به بهانۀ مدرسه، جیم می زدند و می رفتند جبهه. قبلش یواشکی دست برده بودند توی شناسنامه ... و سن شان را تغییر داده بودند. بعضی ها یواشکی دار و ندارشان را می دادند به فقرا یا کمک می کردند به جبهه. شب ها یواشکی از چادر یا اتاق یا سنگر می زدند بیرون و نماز شب می خواندند. یواشکی های شان هم عالمی داشت. * شهدا! شماکه صدایتان به خدا میرسد! به او بگویید خلوت های ما را نگاه نکند... "خیلی یواشکی هایمان عوض شده است"..خلاصه
هادی خامنه ای که بر خلاف برادرش آیت الله خامنه ای که به اصولگرایان نزدیک میباشد ، به اصلاح طلبان نزدیک است در اظهاراتی گفت : پیروان چشم و گوش بسته این گروه کسانی بودند که اعتقاد داشتند علی بن ابی طالب(ع) در ماجرای حکمیت، اشتباه کرده است و باید با او مخالفت کرد و حکمش قتل است. درست مثل اصولگرایان و داعش امروز یا وهابی ها که شبیه هم هستند و هیچ فرقی با آنان ندارند. برای این ها کشتن و حکم قتل دادن و کافر انگاشتن و تکفیر کردن مثل آب خوردن است
-----------------------------------------توصیه اکید میکنم اگر طاقت ندارید، نخوانید------------------------------------------
دلخراش بودن تصاویر جنایات اسرائیلی ها به حدی است که حتی بازنشر آن هم سخت است، چه رسد به تحملش توسط مردم مظلوم غزه....
به گزارش خبرگزاری فارس، «مدز گیلبرت» پزشک نروژی که به صورت داوطلب برای کمک به مردم غزه به این منطقه سفر کرده، در نامهای به تشریح اوضاع پرداخته و از رئیسجمهور آمریکا خواسته به این وضعیت پایان دهد. در ادامه، متن نامه این پزشک نروژی آمده است:
«دوستان گرامی؛ دیشب افتضاح بود. «تهاجم زمینی» به غزه باعث شد تا انبوهی از فلسطینیها از هر سنی با همه نوع مجروحیتی از راه برسند؛ نقص عضو، بدنهای پاره پاره، خونریزی، رعشه و در آستانه مرگ. همه آنها هم غیرنظامی و بیگناه بودند.
درد علی دو گونه است: یک درد. دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند. و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمهشبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده... و به ناله در آورده است. ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقاش احساس میکند. اما، این درد علی نیست. دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی است. که ما آنرا نمیشناسیم!! باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را… که علی درد شمشیر را احساس نمیکند. و...ما... درد علی را احساس نمیکنیم
آقای رشید نکاز مسلمانی فرانسوی و الجزایری الاصل بوده و هم اکنون یکی از سرمایه داران بزرگ فرانسه به شمار میرود؛ هنگامی که مجلس فرانسه قانون جریمه کردن زنان محجب(نقاب دار) را تصویب کرد،ایشان اعلام نمود : ♥•٠· خواهران مسلمانم حجابشان را بپوشند و نگران جریمه نباشند چون من جریمه تمام آنان را پرداخت میکنم. او در اولین اقدام خود یک میلیون یورو را در حسابی مخصوص این قانون مغرضانه قرار داد و این حساب را به تمام مراجع مربوطه جهت پرداخت جرایم حجاب معرفی نمود.
آری اینجا دنیایی است که بدنیا نیامده ها را هم می کشند
«هلا جابر» با انتشار این این تصویر در صفحه توییتر خود نوشت: مادر این جنین در حال وضع حمل کشته شده و جنین 9 ماهه نیز نجات پیدا نکرد. تا به این ترتیب کوچکترین قربانی فلسطینی حملات رژیم صهیونیستی باشد که پیش از تولد جان باخته است.
در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه حضرت موسى عليه السلام به خدا عرض كرد: خدايا مقام قربت را خواهانم. پاسخ آمد: قرب من، در بيدارى شب قدر است. عرضه داشت: پروردگارا، رحمتت را خواستارم. پاسخ آمد: رحمت من در ترحّم بر مساكين در شب قدر است. گفت: خدايا، جواز عبور از صراط ... مىخواهم. پاسخ آمد: رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است. عرض كرد: خدايا بهشت و نعمتهاى آن را مىطلبم. پاسخ آمد: دستيابى به آن نعمتها، در گرو تسبيح گفتن در شب قدر است. عرضه داشت: پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم. پاسخ آمد: رمز نجات از دوزخ، استغفار در شب قدر است. در پايان گفت: خدايا رضاى تو را مىطلبم. پاسخ آمد: كسى مشمول رضاى من است كه در شب قدر، نماز بگذارد. منبع:وسائل الشيعة،جلد 8 ،صفحه 20 خلاصه
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. ... حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم. تاریخ اجراء 4/5/69
قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم. تاریخ اجراء 11/5/69
لطفا بخونید و نظرخودتون رو در مورد این مطلب بنویسین *اینا حرفای وجودمنه*
صادقانه مینویسم :
کاری از دستم برنمیاد برای بچه های مظلوم غزه بکنم، اما از همینجا دلم باهاشونه و اونا رو حمایت میکنم.
آره ، میخوام با همین عکسای دردناک و بد ! باهمین عکسا که ... مظلومیت ملت غزه رو نشون میده از تون حمایت کنم! من یه کاربر تو فضای مجازی هستم اما از این به بعد سعی میکنم با پستام شما رو حمایت کنم!!!
♦♦♦♦♦
اگه شما هم دوست دارید از بچه های غزه مایت کنیم !! پس بیایید یک روز رو در همین شبکه خودمون تبیان به عنوان روز غزه ، روز کودکان مظلوم نام گذاری کنیم و از همین جا حمایتشون کنیم *درسته من هم با دیدن این عکسا ناراحتیم و بغضم میترکه اما میخوام این ناراحتی ها، *یادم بمونه ، یادم بمونه که دشمن من کیان دشمن خواهرا و برادرای من کیان؟ *میخوام این احساس نفرت همیشه در وجودم باقی بمونه * یادم باشه که باید از کی متنفر باشم
وزیر امور خارجه آمریکا با اعلام این خبر که امروز به واشنگتن میروم، گفت که هنوز شکافهای زیادی وجود دارد اما پیشرفتهایی داشتیم و باید سخت کار کنیم.
“جان کری” با اعلام این موضوع گفت: امروز به واشنگتن می روم و “باراک اوباما” رئیس جمهور آمریکا را در جریان مذاکرات قرار می دهم. من آماده هستم تا در صورت حصول پیشرفت های بیشتر مجددا به وین بازگردم.
کری در ادامه گفت: مذاکرات سختی را داشتیم. ایران در مواضع خود سرسخت است و مانیز در مواضع خود سرسخت هستیم. اما با این وجود هر دو طرف برای رسیدن به توافق حسن نیت دارند.
وزیر امور خارجه آمریکا در ادامه با اشاره به فتوای رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای در خصوص تسلیحات هسته ای، گفت: فتوای رهبر ایران بیانیه بسیار مهمی بود و ما می خواهیم ایشان بداند که ما حق ایران را در داشتن یک برنامه هسته ای صلح آمیز را به رسمیت می شناسیم. ما این فتوا را بسیار جدی گرفته ایم.
شب گذشته “جاش ارنست” سخنگوی کاخ سفید گفته بود: ایران در مذاکرات هسته ای با غرب جدی بوده است ولی هنوز باید تصمیمات لازم را برای نشان دادن اینکه برنامه هسته ای این کشور صلح آمیز است اتخاذ کند.
رنست در پاسخ به این پرسش که آیا وزیر امور خارجه آمریکا این اختیار را دارد که مهلت تعیین شده تا بیستم ژوئیه (۲۹ تیر) در مذاکرات مربوط به ایران را تمدید کند، گفت: جان کری در جریان گفتگوهای وین به ارزیابی میزان جدیت ایران پرداخت. کری قصد دارد تا به واشنگتن بازگشته و پیشنهادهایی را به باراک اوباما برای ادامه مسیر ارائه کند.
روز به مسجد نرسیده بود.برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش.یواشکی نماز خواندنش را تماشا میکردم.حالت عجیبی داشت. انگار خدا در مقابلش ایستاده بود طوری حمد و سوره را می خواند مثل انکه خدا را میبیند ذکرها را دقیق وشمرده ادا میکرد بعدها در مورد نحوه نماز خواندنش ازش پرسیدم گفت: اشکال کار ما اینکه برای همه وقت مذاریم جز برای خدا!نمازمون رو سریع می خونیم وفکر می کنیم زرنگی کردیم اما یادمون میره اونی که به وقتها برکت میده فقط خود خداست.
آن زمان که او در مورد بنی صدر و بی لیاقتیهای او و از طرفی در خصوص شخصیت والای شهید بهشتی سخن میگفت، نوجوانی بیش نبود شهیدی که در رمضان بدنیا آمد، در رمضان روحانی ... شد در عملیات رمضان شهید شد به گزارش سرویس قطعه شهدای شیرازه؛ طلبه شهید ایوب توانایی متولد 1345 روستای علی آباد سادات از توابع جیرفت است. در خانوادهای مذهبی و کشاورز متولد شد. در دوران نوجوانی به صف تلاشگران خستگی ناپذیر نهضت انقلاب اسلامی پیوست و به تحصیل علوم دینی در حوزهی علمیه کاشان پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی به میدانهای رزم اعزام شد و در عملیات رمضان در منطقه هورالعظیم در تاریخ 23 تیر 61 بر اثر ترکش گلولهی توپ به شهادت رسید. در ادامه بخشهایی از زندگی این شهید را میخوانید:
آنگونه که خبرگزاری دفاع مقدس نوشته: تولد و زندگی ایوب در کپر و روی حصیر بود. وقتی ایوب به سن تحصیل رسید با برادرش به مدرسه میرفت. مدرسهای که 2 ساعت باید پیاده میرفتند تا به آن برسند. کفشهای پلاستیکی، لباسهای مندرس، یک تکه نان و مقداری خرما توشه و همراه آنها بود. هیچگاه در گرما؛ طعم خنکی و در سرما، طعم گرما را نچشیدند.
قبل از آنکه به سن تکلیف برسد، نماز و روزههایش را ادا میکرد. از غیبت کردن به شدت نفرت داشت و مرتب این را در مجالس مختلف به دیگران تذکر میداد.
با وجود اینکه سن و سالی کمی داشت و نوجوان بود، اما در مبارزه با خوانین و نظام فئودالی حاکم بر منطقه جیرفت بسیار روشنگری میکرد و طرفدار محرومین منطقه بود. با تلاش و روشنگری ایشان و مبارزات مردم، طومار خوانین منطقه برای همیشه در هم پیچیده شد.
در شرایطی که دنیاطلبی بسیاری از جوانان را بر زمین میخکوب میکرد او به راحتی و سبکبال از دنیا و مادیات فاصله گرفت، تاریخ تولد خود را در شناسنامه دستکاری کرد و راهی جبهه شد. شدت علاقهی او به حضور در جبهه به حدی بود که مخالفتهای دیگران را براحتی خنثی میکرد و رضایت همه را جلب و عازم جبهه میشد. او نه با زیاد ماندنش، که با رفتن و مشتاق بودن برای رفتن به همه نشان میداد که با کدام سو باید رفت، ثابت کرد که میتوان از دنیا کام نگرفته، پرواز کرد.
با وجود سن کم، مسائل سیاسی را خوب میفهمید و تجزیه و تحلیل میکرد، آن زمان که او در مورد بنی صدر و بی لیاقتیهای او و از طرفی در خصوص شخصیت والای شهید بهشتی سخن میگفت، نوجوانی بیش نبود. اما با دید وسیع و درک بالا، مسائل سیاسی روز را برای بچهها تشریح کرد.
اخلاق بسیار خوش و نیکویی داشت. در حوزه و جبهه دوستان بسیاری را جذب کرده بود و همه پروانه وار گرد شمع وجودش میگشتند. چهرهی خندان او، به استقبال خطر رفتن، از خود گذشتگی و ایثارش زبانزد همگان بود.
میگفت:خیلی باید نیتهایمان را خالص کنیم. نیت شهادت اگر برای خدا نباشد، آن وقت ما پیش مردم شهیدیم و نزد خدا شهید نیستیم. پس حواسمان باشد نیت و عمل و رفتار و گفتارمان فقط برای رضای خدا باشد تا شهید راه خدا محسوب شویم.
ایوب در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد. در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد. در عملیات رمضان شهید و مفقودالجسد شد. در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش به زادگاهش بازگشت.
ایوب در عملیات رمضان مفقود شد و پیکرش بعد از 14 سال شناسایی و به زادگاهش منتقل شد. مادر بزرگوارش یک ماه قبل از پیدا شدن پیکر مطهر شهید، خواب میبیند که ایوب آمده و یک لباس گونی مانند تنش کرده است. ظاهراً اسیری بوده که آزاده شده. و میگوید: همینطور که آمد سر روی زانوهای من گذاشت. او را بغل کردم و شروع کردم به گریه کرد. گفت: مادر گریه نکن من بحمدالله از بند صدام مرخص شدم.
سخت ترین رمضانی است که بر مسلمانان میگذرد نه فانوسهای قاهره روشن است و نه بلندگوهای مسجد دمشق اذان میگویند بازارهای بغداد بسته شده شهر قدس هنوز در اسارت به سر میبرد غزه بمباران میشود امت محمد در خواب عمیق هستند و برای پیروزی آلمان دعا میکنند نه فرج صاحبشان ....... بقیه را بیدار کنید....
اگـــــــــر جای تو بودم ، بدون شکـــ به خود می بالیدم... وجودتــــ ، تجلی زیبایی های خداوند استـــــ... با خود که فکر می کنم ، می بینم ، چقــــــــــــدر مهمی ... بسیاری از انرژی های بشــــر ، صرفـــــ وجود نازنین تو می شود... بخاطر تو ، خیلی ها قلم زدند ، نوشتند ، بحث کردند ، جنگیدند ... ، و خون دادند ... بیش از آنکـــه حتی ، فکرش را بکنی ، مهمــــــــــــی... درباره تو در قرآن ، احادیث ، سخنان بزرگان ، شعرا ، هنرمندان و ... زیاد آمـــــــده ، چرا که ذهن بشر درگیر گوهر وجودی توست ... تـــــــو تا ابــــــــد مهمی ، عزیز دوستـــــــ داشتنی ... و من امــــروز از تــــو تقاضایی دارم ... مواظبـــــ خوبیهایتــــــــ باش ... قــــــــدر خــــود را بـــــــدان... به هر شکلی که می شود اسمش را گذاشتـــــــ قــــــــدردانــــــــــی...
یکی از کنیزان علی بن الحسین (ع) برای آنحضرت آب میریخت (تا دستانش را بشوید) آفتابه از دستش افتاد و صورت ایشان را زخمی کرد ، علی بن الحسین سرش را به طرف او بلند کرد؛ کنیز گفت : خداوند تبارک تعالی می فرماید : و فــــرو خــورنـــدگان خشـــم. حضرت فرمود : خشـمم را فـــرو خــوردم . کنیز گفت : و گذشـت کنندگـــان از مـــــــردم. حضرت فرمود : از تــــو گذشـــتــــم. کنیـــز گفت : و خـــداونـــد نیــکوکـــاران را دوســـت دارد حضرت فرمود : برو ، تو را در راه خـــدا آزاد کردم.
نکـــــته ای بســــیار مهم! فَـــاخـــلـــع نَعلـــــیـــک طه 12 کفــش هایـــت را بیــرون کـــن ، یعنـــی کفـــش های خیـــالاتت را ، چیزهـــایی کـــه پــای تو را سخــت بستــه انـــد و نمیـــگذارنـــد حرکـــت کـــنی! اگـــر آدم ها را بــا هم در جـــنگ و نـــزاع میبـــنی ، صـــدی ... هشتـــادِ آن ریشـــه در خیـــالات بــاطل و بی اســــاس دارد. مثـــلا اگـــر از کنــــار مـــا رد شــــود و ســـلام نکـــند ، بـــــه مــــا بر میخورد ، ایـــن اســـت کـــه دائـــم در ذهـــن خود با او می جنگیم ، یـــا کسی با مـــا سرد می گیرد و مــا خیـــال میکنیـــم او از مــــا خوشش نمی آیـــد و تصــــور می کنیـــم بـــه دنبال ایـــن خوش نیـــامدن هم بـــا مـــا برخورد خواهد کـــرد ، در نتیـجه مـــا هم مهیـــای برخورد و درگیـــر شدن می شویم و بـــا کمتریـــن بهـــانه ای، گلاویز می شویم!
لطفا بخوانید ببخشید جهت اطلاع دوستان وانهایی که طرفدار امریکا هستند و دم از حقوق بشر میزنند اینها بچه مسلمون های است که به دست اسراییل غاصب به اینروز افتاده وکسی گوش شنوا ندارد ولی در جام جهانی یک گاز گرفتی یک بازیکن فوتبال تو دنیا سر وصدا میکند
جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می شد. دستور رسید. هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد نشود. من به اتفاق یکی از بچههایی ... که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم. کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند. نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت. جلو رفتم و گفتم: “لطفا کارت شناسایی.” گفت: “ندارم.” گفتم:”ندارید؟” گفت:” نه ندارم.” گفتم:” پس باعرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین!” دستش را روی شانه راننده زد و گفت: “حرکت کن: جلویش ایستادم و گفتم:” کجا؟” گفت:”تو محوطه” گفتم: “نمی شه” گفت: “بهت میگم بروکنار.” گفتم:”نه آقا نمیشه.” گفت:”چی چی رو نمیشه، دیرم شد.” محکم واستوار جلویش ایستادم و به دوستم گفتم: “آماده باش هر وقت گفتم، شلیک کن.” دوستم اسلحه رابه طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت: “رضایی بزنم یا می زنی؟ رضایی بزنم یا می زنی؟” وقتی راننده جدیت مان را دید گفت: “حاجی، این آقای بسیجی، شوخی سرش نمی شه!” دست برد. داخل جیبش و کارتش را بیرون آورد و گفت: “بفرمایید این هم کارت شناسایی!” مشخصات کارت را با دقت خواندم: نوشته بود: “حاج حسین خرازی. گفتم:”ب ب ببخشید آقا من فقط به وظیفه ام عمل کردم.” حاجی خندید وگفت :” آفرین بر شما رزمندگان، وظیفه شناس” بعد از آن هر وقت مرا می دید. می خندید و گفت: “رضایی بزنم یا می زنی؟”
امروز مصادف است با شهادت شهید غلامرضا صادق زاده قمصری که در تاریخ ۱۶ تیر ماه ۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمد شهید غلامرضا صادقزاده قمصری، اسفندماه سال ۱۳۳۹ش چشم به جهان هستی گشود.
تیرماه بود که عملیات رمضان شروع شد درست توی ماه مبارک رمضان گرمای بالای ۵۰ درجه آدم رو کلافه می کرد حالا حساب کنین روزه باشی و تو این گرما بخوای بجنگی اونقدر آفتاب داغ می شد که اسلحه ... ها دستامون رو می سوزوند تازه سختی زمانی شروع شد که عملیات لو رفت و بچه ها محاصره شدند خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند… … بعد از عملیات یه عده رفتند تا مجروح های شب قبل رو بیاورند وقتی برگشتند ، با گریه گفتند: همه ی بچه ها شهید شدند بهشون گفتم: تیر خلاص زدند بهشون؟ گفتند: نه! از تشنگی جان دادند…خلاصه
هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست ، و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد...
بالای صد کیلو وزنش بود... روزی که می رفتیم عملیات، گفت تو فکری؟ گفتم هیچی، نگرانم! اگه خدا خواست و شهید شدی، چطور برت گردونیم؟! گفت:اولا این توفیق نصیب خودت بشه انشاالله، ثانیا، تقسیمم کنید هرکی یه تیکه رو برگردونه تا شرمنده نشم! وقتی شهید شد... بچه ها تیکه های پیکرش رو جمع کردن و آوردن عقب...
بسم الله الرحمن الرحیم امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم ، آب را جیره بندی کرده ایم ، عطش همه را هلاک کرده است. همه را جز شهدا.... که حالا در کنار هم خوابیده اند، دیگر شهدا تشنه نیستند، سلام مارا به امام برسانید ، از قول ما به امام بگویید همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم .... ماندیم... تا آخر جنگیدیم!!!